محدوده ی امن
-سلام
- سلام علیکم. بفرمایید
-آقای میرصالحیان تشریف دارند؟
-خودم هستم. بفرمایید.
-آقای میرصالحیان ، از موسسه اعتباری دنیا تماس میگیرم. شما در قرعه کشی موسسه ما برنده شدید...
- معذرت میخوام، چی برنده شدم؟
- یک قبضه کلت کمری
-بله؟
- عرض کردم یک قب...
-بله فهمیدم. این چه نوع جایزه ایه؟ مگه حمل سلاح آزاد شده؟
-راستش نه. اما ما تونستیم به صورت قاچاقی چند قبضه سلاح خریداری کنیم چون احساس می کردیم می تونه هدیه ی مفید و ارزشمندی باشه.
- یه کلت چه فایده ای داره؟
- اختیار دارید آقا. الان همه باید مواظب جونشون باشن. دنیا ناامن شده آقا.
- ولی اصلا من طرز استفاده شو بلد نیستم. من تا حالا کلت دستم نگرفتم.
- خب معلومه. چون تا حالا احساس نا امنی نکردید. محموله براتون ارسال میشه. فقط قبلش باید به یک سوال بنده جواب بدید.
- تا حالا امنیت داشتم. ولی انگار قراره از حالا به بعد نباشه. سوالتونو بپرسید.
- دوست دارید چه کسایی رو با این کلت بکشید؟ هفت نفر رو نام ببرید...
- هفت نفر ؟ چرا هفت؟
- چون هفت عدد مقدسیه.
- مگه کار من مقدسه؟
- البته آقا. شما می کشید برای رفع نا امنی...
- شما از کجا می دونید من فقط همین استفاده رو ازش می کنم؟
- خودتون گفتین امنیت طلبید.
- من اینو نگفتم...ولی، آره، یه جورایی درسته.
- خب هفت نفر رو نام ببرید.
- من باید فکر کنم، الان تجربه ای از نا امنی ندارم.
- پس ما منتظریم. به محض این که اسامی رو به بنده بفرمایید، ما کلت رو براتون ارسال میکنیم. من پشت خط منتظرم...